بدون عنوان ٨٩/١٢/١٨ نفسکم اینجا تازه از بیمارستان اومده بودیم و آقا جون(بابابزرگ من) داشت تو گوشت اذان میگفت ... نویسنده : فاطمه و هادی 1:37 گالری عکس ریحانه من 11 دی 1390 779 0 0 ادامه مطلب
بدون عنوان این روزا خیلی سرم شلوغه دارم تدارک تولدت رو میبینم قربونت برم واسه همینه کا خیلی وقت نمی کنم به اینجا سر بزنم عسل مامان قول میدم از این به بعد بیشتر بیام و برات بنویسم ... نویسنده : فاطمه و هادی 14:04 تدارک جشن تولد عشق مامان 10 دی 1390 211 0 0 ادامه مطلب